درخت های روی خط الراس
درخت های روی خط الراس

درخت های روی خط الراس

مورچه ها

خیلی وقته می گم تو این خونه مورچه رفت و آمد می کنه ولی همه بیخیالند. حتی  مادرم ازم سند و مدرک خواست. حقم داره. اینقدر که ریزن. ازین درشتها نیستن که آدمو گاز بگیرن بعد به فکر نابود کردنشون بیفتی. حتی با عینکم به زور دیده میشن ولی به هر حال هستن. دارن راه میرن. بعضی وقتا اینقدر زیادن که فکر می کنی دارن لشکرکشی میکنن تا قلمرو جدیدی رو تصاحب کنند. خلاصه خیلی سعی کردم به خانواده حالی کنم که تو این خونه مورچه هست و فردا روز که تابستون بشه باید سوسک و ملخم ببینیم. امروز رفتم تو نخشون. یه چیزی خیلی ذهنم رو درگیر کرد اول اینکه چرا اینقدر ریز و کوچیکند و دوم اینکه چرا رنگشون متمایل به قهوه ای و حتی نزدیک به طلاییه.

چند وقت پیش یه مستند از شبکه چهار دیدم. اینکه گیاهان و حیوانات چطور خودشون رو با محیط تطابق میدن. گیاهی که خودش رو به رنگی درآورده بود که مرغ مگس خوار خاصی ازش تغذیه کنه و نقش گرده افشانی رو براش انجام بده و کرم پروانه ای که از برگ گیاه خاصی تغذیه می کرد و اون گیاه برای اینکه این کرمها از بین برن و بیشتر ازین به گیاه آسیب نزنن شیره برگها رو به صورتی در آورده بود که حشره بعد از پاره کردن برگ به این شیره چسبناک می چسبه و نمیتونه تکون بخوره و در ادامه اینم نشون داد که حشره برای جلوگیری از ازین اتفاق میرفت شاهرگ سربرگ رو قطع می کرد و باعث میشد این شیره به جاهای دیگه برگ نرسه.

مثل شرلوک هولمز با ذره بین به مورچه ها دقیق شدم. اینا بدنشون شفافه و دیوار و قرنیزی که از کنارش رد میشدن رنگ کرم و قهوه ای داره .یه جورایی استتار می کنن با این روش. حالا از یه زاویه دیگه به موضوع نگاه می کنم. من رییس لشکر این مورچه هام و باید آذوقه جمع کنم و نذارم افرادن بمیرن. ازونجایی که این موجودات عظیم الجثه یعنی انسانها هوش بالایی دارن و ابزارهای قوی برای نابودی ما دارند پس اگه به ما حمله کنن باید طوری عمل کنیم که حداقل تلفات جانی رو داشته باشیم.فرشهای این خونه هم ترکیب شلوغی داره و دیوارهاش یه جورایی با بدن ما همرنگه پس اینطوری شانس بالایی برای زندگی تو اینجا و ادامه نسلمون داریم و غذا هم که تا دلمون بخواد هست. جاییم که زندگی می کنیم پشت کمده و دست کسی به ما نمیرسه.

به نظرم مورچه با اون جثه کوچیک که دیدنش حتی با عینک سخته درک بالایی از محیطش داره و یه جورایی هوشمندانه برای ادامه زندگی و نسلش برنامه ریزی میکنه طوریکه اگه زبون داشت و ازش سوال میشد دنیا چقدره احتمالا میگفت دنیا به اندازه همین اتاقیه داخلش حضور داره یا اگه نترس بود و پاشو از اتاق میذاشت بیرون نهایتش می گفت دنیا یعنی این خونه . این حکایت آدمهاست. با این مغز بزرگ و این همه دانش و اطلاعات و این دنیایی که میدونن خیلی بزرگتر از کره زمین و منظومه شمسیه سر موضوعاتی درمانده و ناتوانند که این شک تو وجود آدم میفته که نکنه در مقیاس این دنیا ما از مورچه ها ضعیفتریم.

راستی واتسون کجایی؟!

نظرات 2 + ارسال نظر
حــوا شنبه 15 اسفند 1394 ساعت 20:56 http://siiib.blogsky.com/

هرچند دیدگاهت شبیه ِ من بود اما اینکه خودتو رییس ِ لشکر ِ مورچه ها دیدی رو میذارم به حسابِ پسر بودنت... شاید من خودمو ملکه میدیدم...

ما هم میتونیم مثلِ مورچه یا هر چیزی که تو طبیعت هست باشیم، چون جزیی از طبیعتیم امااااااااا یه فرقی داریم؛ اونا ذاتا یه سری علم رو دارن ما باید بریم یاد بگیریم...

شیرین دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 11:55 http://www.ladyinpink.blogfa.com

خیلی جالب بود...
از این زاویه نگاه نکرده بودم.
احسنت.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.