درخت های روی خط الراس
درخت های روی خط الراس

درخت های روی خط الراس

فلسفه هیچ و پوچ

باور اینکه آدمها فقط به این دلیل ازدواج می کنند که باید این کار رو بکنند خیلی سخته و باورنکردنیه که هیچ فلسفه ای برای این کار نباشه و ناامید کننده ست وقتی هدف از ازدواج کردن رو از اینها می پرسی با خنده و شکلک و بعد هم با گفتن این که به هر حال همه باید ازدواج کنند جواب می گیری. این آدمها ،آدمهای دور و برم منظوره. 
خیلی از این آدمها فقط و فقط بر اساس غرایزشان تصمیم گرفته اند. مثل آقای الف که تا ده شب در مغازه می ایسته و صبح خودش باید خواب باشه و زن بیچاره باید با بچه شیش ساله بیاد مغازه و صبحانه به بچه بده ،کارها رو راست و ریس کنه، کلی وسیله جا به جا کنه و پا به پای مردی که ساعت ده و یازده اومده مغازه ش تا چهار و پنج بعدازظهر باشه و بعد بره خونه. حالا کار خونه بماند. این وسط یه علامت سوال هست. اونم بچه ایه که نه معنی مادر واقعی و نه پدر واقعی رو می فهمه. بچه ای که تو این سن چیزی یاد نگرفته و برای اینکه به خواسته ش برسه باید مثل کنه بچسبه به بقیه و جاییم که نشد با لگد و ضربه زدن خواسته ش رو به بقیه بفهمونه. 
آقای سین فقط به این دلیل ازدواج کرده که مورد پولدار از دستش در نره و در جواب سوال و چرا میگه من قرار نیست پولدار بشم حداقل بچه م تو راحتی زندگی کنه. جوابی که هیچوقت نتونستم باهاش مخالفت کنم.
آقای ه عاشق شده. به یک ماه نکشید کار به عقد و بقیه ماجرا کشید. از فامیلهاش پرسیدم چرا اینقدر سریع؟ و در جواب میگه به خاطر اینکه شدیدا ازدواجی بود. همه شرطهای خانواده دختر هم پذیرفته شد. حتی موقعی که پدر و مادر مخالفت کردند تهدید کرد یا این یا هیشکی.
چرا؟ چرا نباید دلیل ازدواج کردن چیزی به غیر ازین موردها باشه؟ آقای الف در جواب میگه مرد باید تا بیست و پنج شیش ازدواج کنه و من میپرسم چرا باید. در جواب میگه چون اختلاف سنم با بچه م زیاد نشه و حال و حوصله داشته باشم باهاش سروکله بزنم و حرفش رو بفهمم. و الان میبینم که خیلی حرفش رو میفهمه البته اگه فرصت حرف زدن داشته باشه.
آقای سین فلسفه زن گرفتن و زن پولدار گرفتن رو راحتی در آینده می بینه. در این مورد نظری ندارم چون درکی ندارم ازین موضوع.
آقای ه دقیقا مثل ظرفی پر از هورمون های مردانه ست که سر ریز شده و باید ازدواج می کرد.یعنی دلیل ازدواج کردن در آلت ایشون خلاصه شده. 
چرا؟ چرا نباید عاشق شد؟ چرا نباید ازدواج فلسفه داشته باشه؟ چرا این آدمهایی که همینطوری تولید مثل می کنند به این فکر نمی کنند که این موجودی که با شهوت و میل جنسی بالازده یک شبه تولید شده نیازهایی داره و در مقابلش مسئولیتهایی متوجه پدر و مادرشه. چرا فقط وقتی نیاز جنسی و حساب و کتاب سن و سال و پول طرف میاد وسط باید ازدواج کرد؟ 
هیچ طوری نمیتونم با این طرز زندگی کنار بیام. و هیچ طور نمیتونم این دلیلها رو برای ازدواج قبول کنم. و نمیتونم بپذیرم که ازدواج به هر حال راهیه که همه باید برن و منم یکی از اونها و بالاخره وقتی زن گرفتی باید بچه دارم بشی. بعد از همه این فکرها یه عبارت هست که میاد تو ذهنم. لعنت به این زندگی
نظرات 2 + ارسال نظر
Tina چهارشنبه 10 شهریور 1395 ساعت 15:33 http://trm.blogsky.com/

دل ادم بحالشون میسوزه...

انگار همه تو یه حماقت دسته جمعی دارن شرکت میکنن و ته دلشون میدونن غلطه ولی فقط ادامه میدن...

به نظر من که نمی دونن چرا هستن و چکار باید بکنن فقط تو اون حماقته شرکت دارن.

ی سه‌شنبه 2 شهریور 1395 ساعت 05:40

چی بگم والا....دقت نکن...دقت زیادی دق ات میدهد.....

:/

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.