درخت های روی خط الراس
درخت های روی خط الراس

درخت های روی خط الراس

پاییز

مجری اخبار هوانشاسی با شور و شوق منصوعیش و به شکلی مذخرف داره میگه تو این هفته انتظار برف داشته باشین انگار نه انگار یه روزی تو همین روزا همه جا نه که سفید باشه از برف ولی لااقل کوههاش از یه ماه پیش برف گرفته بود و منظره ش از دور سفید و کمی هم آبی لابه لاش داشت. یادمه سال دوم دبیرستان بودم که پی بردم جای فصلا عوض شده . پاییز بود . از نظر تقویمی میگم ولی برگهای درختا هنوز سبز بودن و شاید یه ماهی گذشت تا همه چی شبیه پاییز بشه. الان که اوضاع خیلی بیریخت دنبال میشه. تا همین بیست روز پیش میشد با آستین کوتاه بیای تو خیابون و یه جورایی از هوایی که مثل هوای بهاره حال کنی.

یادمه یه درخت چنار بزرگ داشتیم تو کوچه و وقتی پاییز میشد و برگهاش میریخت من با تعجب یکی از برگهای زرد شده رو از کف زمین بر می داشتم و یه جوری نگاه می کردم که انگار باید مطلب خاصی داشته باشه یا شایدم روش یه پییغامی نوشته باشن. هیچوقتم از پاییز خوشم نیومد. نه از اولش نه از وسطاش نه از آخرش. اولش که خب معلومه. مدرسه و معلم و برو بیا و زد و خورد و مشق و تکلیف و مابقی چرندیات مرتبط. وسطاشم که بازم مدرسه ست که از بار مذخرف بودنش کم نشده که هیچ بیشترم شده و تازه امتحانات مذخرف تر از اون و توپ و تشر شنیدن از معلمای آشغالی که یاد دادن یه مطلب رو بدون بد و بیراه نمی تونستن جلو ببرن. شایدم به این فکر می کردن که درس یاد دادن به یه دانش آموز مثل خوردن ساندویچ هات داگ می مونه و بدون سس خردل نمیشه خوردش. منظورمو گرفتین. سس خردل همون کتک زدناست. من از ساندویچ هات داگ خوشم نمیاد. آخرای پاییز که بدقواره ترین شکل ممکن از یه فصله. هوای سرد و انگشتای یخ زده. تازه شیفت بعدازظهرم باشی که بدتر. موقعی که اون زنگ مذخرف تعطیلی مدرسه رو میزنن هوا دیگه رمقی نداره. تاریکه تاریکه و بدترین حالتشم اینه که باید تا خونه رو پیاده گز کنی. هیشکیم نباشه لطف کنه برسونت و پدر و مادری هم نباشه منتظرت باشن. اعتراف می کنم یه چند باری منتظرم بودن و چقدر ذوق کردم. خیلی زیاد. خلاصه اینکه ته پاییز همیشه این معلمای دانشمند امتحان میگرفتن و وای به روزی که نمرات کمتر ازون چیزی بود که تصور می کردن که البته خودشونم میدونستن چی در انتظارشونه وقتی امتحان میگرفتن. از خواستن والدین بچه ها بگیر تا توبیخ و هارت و پورت تو صورت بچه هایی که اگه قرار بود درست بشن الان مملکت همه کاندیدای فرار مغزها بودن. من هیچوقت آدم درسخونی نبودم. نمراتم بد نبود ولی حس رقابت آنچنانی نداشتم. یه جورایی به بچه خرخونا حسادتم می کردم ولی نه حسادتی که باعث بشه منم بیشتر بخونم . نه. اون مذخرفایی که تو مدرسه درس میدادن انگیزه زیادی برای یادگیری ایجاد نمی کرد.

میگن پاییز فصل جدایی و این حرفای عاشقانه و غم و اندوه بی پایان آدماییه که فکر کردن روی برگهای ریخته کف پیاده رو میتونن دست تو دست هم راه برن و هی چرندیات در گوشی تحویل هم بدن و هی ریز ریز بخندن. ولی نه. برای من پاییزفقط رد شدن از فصلیه که دوستش دارم. برای من پاییز بیشتر معنی سرماخوردگی میده تا حس عاشقانه ای که اگه دروغ نباشه بیشتر جداییشو باور می کنم تا چیزای دیگه

نظرات 1 + ارسال نظر
شیرین پنج‌شنبه 19 آذر 1394 ساعت 23:43 http://www.ladyinpink.blogfa.com

هوم.....

همون هوم خوبه. مرسی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.